خاطرات آیلین

😉😉😉smile is the best make up

خوش آمدید

نایت اسکین

سلام به وبلاگ من خوش آمدید.

 

روزنوشتهای آیلین سیزده ساله

بماند به یادگار

هشتم شهریور 1398

دشمن هاي من

امروز قرار بود تو ليگ علمي پايا شركت كنم و بايد گروه هاي پنج نفري بسازيم و من گروهم با پارميدا و هانيسا و إلينا و آرتينا بود كه نگار خانم از گروه دينا لارى زاده اومد گفت ايلين بيا تو گروه ما قوي تره بعد من گفتم اگه پارميدا بياد منم ميام بعد پارميدا گفت بدون هانيسا نميام بعد منو انداختن بيرون و گروه جديد ساحات😡
11 دی 1398

شب یلدا

🍉🍉🍉ما قراره شب یلدا رو خونه ی خودمون بگیریم تازه همه ی فامیل جمع میشن خونمون و من هم قراره لباس نو ام را بپوشم تازه خاله سارام هم قراره بیاد خیلی خوشحالم خاله سارام گفت که فم اکلیلی قرمز بگیرم ولی نگفت چی میخواد درست کنه چون گفت گیفت یلدا سورپرایزیه واااای خیلی خوشحالم ❤❤❤❤❤❤
23 آذر 1398

سفر استانبل

شهریور ما رفتیم استانبل خیلی خوش گذشت بهترین جای آن جا جزیره بیوک آدا بود که با کشتی رفتیم و آنجا درشکه سواری کردیم بعد هم از آنجا یک تاج گل سفید خریدم و بعد هم سوار درشکه شدیم و دور تا دور جزیره رو گشتیم خیلی قشنگ بود و عکس بالا هم مال خیابان تکسیم است ...
23 مهر 1398

پیام دوستم

چند روز پیش یکی از دوست هام که مدتی بود با هم نمیگشتیم برام یک پیام فرستاد life doesnt get eraser just you get☘️☘️☘️ زندگی خودش تغییر نمیکنه فقط تو میتونی تغییر کنی این جمله واقعا روم تاثیر گذاشت و من اون دوباره مثل دو دوست جوجونی با هم دوست شدیم
15 شهريور 1398

خاله سارا

هر آدمی به یک بزرگتر مهربون نیاز داره که همیشه دوستش داشته باشه و حرف هاشو درک بکنه . شخصی که راحت بتونی بهش اعتماد کنی و تو سختی ها کمکت کنه . من اون شخصو تو زندگیم دارم که همهی موارد بالا را داره. خاله سارا ی قشنگم دوستت دارم و همیشه عاشقت میمونم.❤️❤️❤️
9 شهريور 1398